با اینکه تلاشم رو کرده بودم اما امتحانم خوب نشد!
مثه قبلا دلم میخواست با یکی حرف بزنم. اون موقع ها همیشه بعد از امتحانم، تلفن اون یکی خواهرم دست کم یه ساعت مشغول بود، اگه امتحان خوب شده بود که مشغول شوخی و خنده میشیدم و اگرم خراب شده بود، من نق و غر میزدم و اون یکی خواهرم با حرفاش و دلداری هاش آرومم میکرد. قبل ترش، بابا این کار رو میکرد.
اومدم خونه و شروع کردم غر و نق زدن و از زمین و زمان شکایت کردن. اما اون فقط هی گفت: حالا که تموم شد، حرص نخور، دیوونه!
زنگ زدم خاله، قبل اینکه گوشی رو برداره یادم اومد که چقدر بابت اینکه درسا رو میذارم شب امتحان سرزنشم میکنه همیهشه هم گوشزد میکنه که چون سنم زیاد شده یادگیری برام سخت تره. بابت همین ترجیح دادم برای اینکه حالم بدتر نشه، هیچی بهش نگم. فقط احوالپرسی کردم!
اعصابم خرد بود، گریه ام هم گرفته بود که دیگه نه بابا و نه اون یکی خواهرم هست که باهاشون حرف بزنم...
مامــــــــــــــــــــــان!!! به مامان زنگ میزنم، درسته که حالش خوب نیست و بعد از رفتن بابا همیشه حرفای ناامید کننده و خستگی از زندگی میزنه و میگه که هیچکس حتی ما دو تا رو دیگه دوست نداره، اما الان حتما شرایطم رو درک میکنه
بهش زنگ زدم، اول از امتحانم پرسید و گفت فکر کرده عصر امتحان دارم که زنگ نزده.
منم شروع کردم به نق زده که خونده بودم و امتحان آسون بود اما خوب نشد و ...
تا رسیدم به اینکه اگه این ترم درسم تمام نشه دیگه بیخیال درس میشم و میام، که گفت :
کاش میشد هر دوتاتون بیاین! اگه قرار باشه اتفاقی بیافته میافته، بیاین اینجا که پیش خودم باشین. اون یکی خواهرت رو کشتن! دکترها هیچی نمیفهمن، من نمیتونم تحمل کنم از زندگی خسته شدم، دوست ندارم زندگی کنم، دارم زجر میکشم. تنهام از آینده میترسم. بعد رفتن بابات فقط وضع روحیم خراب بود الان هم وضع روحیم خراب تره هم جسمی!
گفتم: چی شده مگه؟ چه تونه؟ برین دکتر!
مامان- دکترا بدترن! دارم میگم اون یکی خواهرت رو اونا کشتن. یعنی اگه بدونم که من رو هم حتما می کشن که میرم
من- خدا نکنه !
مامان(با فریاد)- خفه شو! چرا خدا نکنه؟! دارم میگم شکنجه میشم توی زندگی بعد تو میگی خدا نکنه؟!!!
من-...اِمممم!(شکه شده بودم)
مامان- کاری نداری؟ خداحافظ!!!
من- نه، خداحافظ.
مامان- اون کجاست؟ چیکار میکنه؟ درسش ...
خوب شد که مامان بعد از خداحافظی من قطع نکرد، وگرنه حتما جلوی اون میزدم زیر گریه و اون رو هم ناراحت میکردم