یادداشت

یادداشتهای سوگوار ِمن

یادداشت

یادداشتهای سوگوار ِمن

ماندن یا رفتن؟!

گاهی فکر میکنم بدون اینکه به کسی چیزی بگم برم و دیگه نیام ... حتی فکرش هم بهم آرامش خاصی میده! 

می دونم اونجا زندگی کردن خیلی خیلی سخت تر از اینجاست ولی از نظر فیزیکی! نه اینکه مثه اینجا همش تحت فشار روحی و منت و استرس باشم 


چقدر بده آدم هیچ جا خونه نداشته باشه، انگار ریشه هات توی هواست، تعلق نداشتن من رو دیوانه میکنه.

اینجا انگار مسافرم و اونجا هم دیگه جایی ندارم ... کجا برم؟!



هر چند دارم هی به تعویق میندازمش و همینطوری بی برنامه و به هوای هر چه پیش امد خوش امد میرم جلو ولی میدونم که باید هر چه زودتر تکلیفم رو معلوم کنم و تصمیم بگیرم 


تصمیم گیری سخت نیست اما اساسا مشکل اینه که تصمیمی که با عقلم جور باشه با احساساتم جور درنمیاد و میدونم هم باز مثه همیشه که احساسم قدرتش بیشتر بوده و من بر اساس منطقم تصمیم گرفتم میشه ... چه بد!!!

نظرات 4 + ارسال نظر
Amin دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 23:38 http://koocholoamin.blogsky.com

اولش شاید فکر کنی آزادی روحی و روانی به دست آوردی ولی بعدش اینطور نیست
سختی زندگی مستقل خیلی خیلی بیشتره

بستگی داره زندگی مستقل بعد از چه نوع زندگیی باشه!
فکر میکنم اگه مسئولیت کسی روی دوش آدم باشه، زندگی مستقل آسونتر باشه چون فقط مسئولیتت خودته و بس!

Amin دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 23:39 http://koocholoamin.blogsky.com

راستی ممنون جواب نظراتم رو دادین

قابل نداشت! :D

Amin پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:22 http://koocholoamin.blogsky.com

مرسی جواب دادی
شوخی کردم اونطوری گفتم
نگفتی واقعا 12 سالته؟

می دونم :)
آره دیگه! ;) البته ماه هاش رو هم حساب کنی میشه نزدیک 30 سال :-p

Amin جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 00:08 http://koocholoamin.blogsky.com


اونجوری حساب کنی من میشم 5 ساله

اوخیییی! :-p

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد