یادداشت

یادداشتهای سوگوار ِمن

یادداشت

یادداشتهای سوگوار ِمن

دوری


مامان هر زمان که فرصتی گیر میاره، گریه میکنه - درواقع زجه و ناله است، نه گریه!-


خاله میره توی اتاقش یا توی دستشویی یا هر جای خلوتی که ما نتونیم بریم و اشک میریزه


دایی رو هم هر وقت میبینم رنگش پریده است و قیافه اش طوریه که آدم فکر میکنه هر لحظه ممکنه بغضش بترکه


اون خودش رو کنترل میکنه ولی چشماش اغلب پر از اشکه و دماغش قرمز


من اما گریه نمیکنم فقط دوران تلخ زنده به گوری* رو میگذرونم...




*چه بی تابانه میخواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری (شاملو)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد