یادداشت

یادداشتهای سوگوار ِمن

یادداشت

یادداشتهای سوگوار ِمن

با هم ولی تنها!

یه مدت بود که اون خیلی مشکوک می زد. تا می رفتم توی اتاقش هول می شد. چند بار هم بهم تذکر داد که قبل وارد شدن در بزنم.

چند روز پیش که رفته بود بیرون، یادش رفته بود لپ تاب ش رو خاموش کنه. منم نتونستم جلوی حس کنجکاویم رو بگیرم و رفتم سر ارشیو سایتها و مسنجرش.


اولین چیزی که دستگیرم شد این بود که با دوستش به هم زده بود! تازه متوجه شدم چرا این روزها همش گریه اش می گیره و اینقدر گوشه گیر و ناراحته. ولی چرا به من چیزی نگفته؟


همینطوری که توی سایتها داشتم می گشتم به یه وبلاگ برخوردم که عکس اون گوشه ی پروفایل کاربر بود! بلــــــــــه! وبلاگ خودش بود. اولش بستمش، با خودم گفتم اگه می خواست بخونمش خودش آدرسش رو بهم می داد. همونطوری که من اینجا می نویسم و دوست ندارم اون ازش باخبر باشه اونم حتما حرفایی داره که نمی خواد من بخونم...

اما وجدانم فقط 5 دقیقه تونست جلوی حس فضولیم رو بگیره، آدرس وبلاگش رو سریع با یاهو برای خودم فرستادم.

امروز فرصت شد یه نگاهی به وبلاگ اون بندازم...  خیلی دلم گرفت، خیلی ...


تازه متوجه شدم که چقدر من و اون با هم تنهاییم! 


نظرات 1 + ارسال نظر
امین پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:29 http://over.blogsky.com

آخی وبلاگش رو که میخونی واس اون چیزایی که فکر میکنه نداره یا نیس جبران کن جاشون رو خودت پرکن واسش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد