یادداشت

یادداشتهای سوگوار ِمن

یادداشت

یادداشتهای سوگوار ِمن

چرا؟!

از روز جمعه که درباره ی برادرش شنیدم هر 5 دقیقه یه بار صفحه ش رو رفرش میزدم که ببینم چه خبره و کلی نگران بودم ... زنگ زدم گفت بعد خودم بهت زنگ میزنم و قطع کرد و دیگه ازش خبری نشد

خیلی نگران و ناراحت بودم می دونستم امیدی نیست اما بازم دعا میکردم... 

بدبختی چهارشنبه هم امتحان داشتم ولی هیچی نتونستم بخونم ، انقدر حالم بد بود که اصلا جزوه رو نمیتونستم بگیرم دستم


دیروز که برادرش رو از دست داد، براش پیام گذشتم که هر کاری از دستم بر میاد فقط بگو بهم ... جواب نداد!


امروز به یکی دیگه از بچه ها پیام دادم و گفتم ازش خبر داری؟ گفت امتحانش رو دیروز داده و فردا میره پیش خانواده اش!!!!!!!


برادر اون بود، من امتحانم رو خراب دادم! آیا من دیوانه ام؟!!!

اشتباه گرفتین!

کاش میشد به اونایی که از سالها قبل من رو میشناسن، حالی کنم که؛

 

من دیگه اونی که شما می شناختین نیستم، اون از چهار سال پیش شروع کرد به تحلیل رفتن و سه سال پیش مرد!!! 

اینی که الان هستم فقط تفاله ی اون آدمه و کسی که توی این کالبد هست با کسی که میشناختین زمین تا آسمون فرق داره.

این یکی یه آدم غیر قابل تحمل و مزخزفی یه که حتی خودمم نمیشناسمش و راستش رو بخواین تمایلی هم ندارم که بشناسم ...

 

جاندارک

میدونی مشکل چیه؟

من چیزی بجز تفاله ی اون آدمی که تو میشناختی نیستم... ولی هر دومون سعی داریم وانمود کنیم من همون آدم چند سال پیشم!

من تمام مدت نقش بازی میکنم و تو هم با اینکه میدونی نادیده میگیری

شاید برای کوتاه مدت جواب بده اما نه من برای همیشه میتونم نقش بازی کنم نه تو میتونی بدل اون ادم رو تحمل کنی

متاسفم اما نمیشه!